ریحانه بهشتی منریحانه بهشتی من، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

کوچولوی عزیزم

برای دیدن پستهای قبلی ریحانه کوچولو می تونید به آدرس

 زیر مراجعه کنید:

reyhan1390.blogfa.com

ریحانه عسلی پیشاپیش شب یلدات مبارک

  بچه ها خبر خبر شب یلدا شده باز *** ننه سرما دوباره برمیگرده از سفر *** بابا امشب خریده آجیل و یه هندونه *** مامان مهربونم فال حافظ میخونه *** ننه جون کنار من میشینه قصه میگه *** همه با هم دور هم میره تا سال دیگه ...
30 آذر 1392

29 ماهگی

دلبندم 29 ماهگیت مبارک این روزها اینقدر کارها بانمک انجام میدی که خودم می مونم تازگیها یه مداد  دستت می گیری روی دیوار رو خط خطی می کنی بعد فوری می گی مامان بابا آخه ناز گلم این خطها کجاش شبیه مامان و باباست خدا رحم کرده دیوار تا نصفه سنگه یعنی معلوم نبود چی سر این دیوار بیچاره می اومد از وقتی مامان بهت تذکر داده کار بدی روی دیوار بکشی دیگه این کار رو نمی کنی دیروز وقتی از سر کار برگشتم دیدم با لبخند مثل همیشه به استقبالم اومدی بعد رفتی جعبه دستمال کاغذی رو برداشتی شروع کردی به تمیز کردن خطهای که روی دیوار کشیدی وقتی فهمیدی به این راحتی تمیز نمی شه کمی غر زدی از من خواستی کاری بکنم زودتر تمیز ...
24 آذر 1392

این روزها

  سلام دوستان خوفید ما اومدیم این روزها حسابی احساس بزرگی می کنی وای از وقتی لوازم آرایش مامانی رو ببینی اول حسابی کرم میزنی  بعد روژ رو حسابی به لب و صورت می زنی هرچی بهت میگم دخترم برای شما بد آخه شمیایی مریض میشی گوش نمی دی دوست داری همه چیز رو تجربه کنی وقتی غذا می خوای بخوری حتما غیر از زیرانداز باید روی پاهات دستمال کاغذی بزاری تا مبادا لباسهات کثیف بشه مامانی قربونت بره اینقدر تمیزی .وای از وقتی که خونه نامرتب باشه بابایی رو بلند می کنی روفرشی رو مرتب می کنی حسابی باید روفرشی صاف باشه اگه صاف نباشه حسابی غر می زنی بعد شروع به مرتب کردن می کنی  وای وقتی این رفتارهات رو می بینم چنان به وجد میام که قا...
18 آذر 1392

مشغله های مامانی

این روزها مامانی بد جوری کارهاش قاطیه از همه مهمتر انتخاب موضوع پایان نامه که خودش یه پروژ بزرگ بود حالا هم نوشتن پروپوزال که تمام وقت مامانی رو می گیره پنج شنبه گذشته سر کلاس، آذر همکلاسیم گفت من کوزتم گفتم چرا گفت کارهام خیلی زیاده  دانشگاه، کار منزل ،کار بیرون منم بدون لحظه ای درنگ گفتم آذر جون پس من بیچاره کوزت رو  رد کردم چون غیر از مواری که ذکر کردی من یه دختر ناز کوچولو هم دارم . گاهی اوقات دلم به حال خودم میسوزه حسرت یه بازار رفتن به دلم مونده از زمانی که میام منزل یه سره باید کار کنم تا زمانی که میخام بخوابم ای داد بیداد چقدر غر زدم با تمام مشغله ای که دارم وجود تو دختر نازم بهترین هدیه خداوندی ست ...
6 آذر 1392

28 ماهگیت مبارک

  مروارید مامانی 28 ماهگیت مبارک واقعا چقدر زود لحظات یکی پس از دیگری عبور می کنند انگار همین الان بود به دنیا اومدی  و خوشبختی مامانی و بابایی رو کامل کردی توی حرف زدن برعکس راه رفتنت حوصله به خرج دادی گاهی وقتها نگرانت می شدم اما باز    خودمو دلداری می دادم و می گفتم همین که مامان و بابا میگه یعنی نشانه سلامتی شه خوشبختانه این ماه کلی کلمه گفتی با هر کلمه مامانی کلی به وجد میاد از یکی از اقوام شنیدم تخم کبوتر برای زبون باز کردن خوبه بابایی رفت برات با کلی زحمت   پیدا کرد منم چند بار برات درست کردم خدایش تاثیر خوب داشت عاشق پیامهای بازرگانی هستی چنان محو تماشای اون می...
24 آبان 1392
1