29 ماهگی
دلبندم 29 ماهگیت مبارک
این روزها اینقدر کارها بانمک انجام میدی که خودم می مونم تازگیها یه مداد دستت می گیری روی دیوار رو خط خطی می کنی بعد فوری می گی مامان بابا آخه ناز گلم این خطها کجاش شبیه مامان و باباست خدا رحم کرده دیوار تا نصفه سنگه یعنی معلوم نبود چی سر این دیوار بیچاره می اومد از وقتی مامان بهت تذکر داده کار بدی روی دیوار بکشی دیگه این کار رو نمی کنی دیروز وقتی از سر کار برگشتم دیدم با لبخند مثل همیشه به استقبالم اومدی بعد رفتی جعبه دستمال کاغذی رو برداشتی شروع کردی به تمیز کردن خطهای که روی دیوار کشیدی وقتی فهمیدی به این راحتی تمیز نمی شه کمی غر زدی از من خواستی کاری بکنم زودتر تمیز بشه منم برات کمی نمناک کردم تا راحتتر بتونی تمیز کنی .زیاد و کم کردن بخاری رو یاد گرفتی تا مامانی میگه خیلی گرمه فوری میری بخاری رو کم می کنه نقطه مقابل مامانی هم بابایی که همیشه سردشه تا بابایی میگه سردم فوری آماده باشی جیگر طلای مامانی مگه شما مسئول بخاری هستی
اخیرا هم میگی دوست دارم وقتی این جمله رو میگی غرق در شادی میشم مامانی فدای تمام وجودت